وجودگرایان سکلار در فلسفه تعلیم و تربیت (قسمت دوم)
به اعتقاد نیچه، فرد هنگامی که به مقام ابرمردی و ابرقدرتی رسید، سندیت و اعتبار تام می یابد و ملاک داوریها قرار می گیرد.
به اعتقاد نیچه، فرد هنگامی که به مقام ابرمردی و ابرقدرتی رسید، سندیت و اعتبار تام می یابد و ملاک داوری ها قرار می گیرد. بدین ترتیب، ارزش وجود به قدر اراده و قدرتی است که انسان داراست و به کار می گیرد. در این نگاه، خدایی وجود ندارد؛ و اگر هم در فرض و تصور انسانها خدایی یافت شود آن خدا کارهای نیست؛ انسان می کوشد تا خواست و قدرت خود را بر اراده و خواست و قدرت این خدا فایق بخشد.
بنابر بیانی که گذشت، جنبههای معرفت شناختی و انسان شناختی فلسفه و اندیشه نیچه نیز روشن می شود. راه کسب معرفت در شناخت راه های به دست آوردن قدرت و اراده قوی منحصر می شود.
راهبران و راهنمایان این راه نیز کسانی نیستند جز قدرت مداران و قدرتمندان. باید دید آنان از کجا آغاز کرده اند و به چه وسایل و تجهیزاتی مجهز گشته اند که توانسته اند به قدرت برسند یا حتی به قدرت برتر دست یابند. در نگاه نیچه، انسان باید از پیامبران قدرت و حاکمان سلطه الهام و الگو پذیرد تا راه رسیدن به مقام و قدرت را در ساحت های سیاسی، اقتصادی، نظامی و... پیش روی خود باز کند. وقتی از ارزشها، از جمله ارزشهای اخلاقی سخن به میان می آید، یا مسئله خیر و شر مطرح می شود، نیچه بر این باور است که چون خدایی وجود ندارد، ارزشها و نگرش های ناظر به خیر و شر هیچ کدام از جانب خدا نیامده است.
همچنین از آنجا که هیچ مقام اخلاقی برتر و بالاتری وجود ندارد که به تولید و تنظیم این ارزشها و نگرش ها بپردازد، نمی توان یک مقام برتر را منشأ صدور آنها دانست. نیچه می گوید داوری در باب خوب و بد و خیر و شر و ارزشیابی ارزشها تنها به تحولات ذهنی و شناختی خود انسان باز می گردد و هیچ منبع و منشأ دیگری ندارد. خوب و بد و ارزش و ضدارزشها در مکتب قدرت محور نیچه اساسا مفاهیمی اجتماعی و سیاسی به شمار می آیند تا اخلاقی و مذهبی. خوبی و ارزش، وصف قدرت و شجاعت و مقام برتر سیاسی - اجتماعی است، در صورتی که بدی و ضدارزش، وصف ضعف و ترس و موقعیت های پست اجتماعی. اربابان زورمدار و سلطه جو انسان های خوب و با ارزشی هستند، اما بردگان و زیردستان، انسانهایی بد و بی ارزش.
در انسان شناسی نیچه، رابطه انسان با خدا بسیار مخدوش و تیره و تار است. اعتقاد به خدا از این منظر، امری است خرافی و جاهلانه که در روزگاران کهن، انسان در وضعیت ناگواری به خلق آن پرداخت. انسان سپس خود را در زنجیر اسارت خدای مخلوق خود دید؛ در صورتی که الوهیت واقعی از آن خود اوست، به شرط اینکه شهامت داشته باشد که خودش باشد و خویش را تعالی دهد، و به تعبیری، بکوشد تا سوپرمن شود. در وضعیتی که انسان بر اثر جهالت خویش بازیچه دست خدایان و قربانی رقابت های جنایتکارانه آنان بود، به ناچار در رویارویی تلخ و ناخوشایند با این خدایان مجبور بود انسان بماند تا با قدرت و اراده خود از زیر سلطه آنان رهایی یابد. پرومتس؛ برترین شخصیتی بود که به نمایندگی از انسانهای مفلوک روی زمین به جنگ و ستیز با خدایان آسمانی برخاست؛ به بارگاه آنان رخنه کرد؛ و رمز و راز دستیابی به نور و حرارت را به چنگ آورد و آن را از خدایان به سرقت برد و برای همنوعان خود بر روی زمین به ارمغان آورد. این نخستین تلاش انسان بود تا ثابت کند که می خواهد خودش باشد و نه برده دیگران.
وجه برتر دانستن انسان و فرانگر بودن دیدگاه نیچه درباره او از اینجا روشن می شود که اصولا وی انسان را در مسیر وجود و زندگی و کمال انسانی خویش مستعد، خودکفا و بی نیاز از هر عامل فراانسانی (به فرض وجود می دانست. ملاک وجود انسان و قابلیت او را برای موجود بودن نیز، آن چنان که گذشت، تنها در قلمرو کسب قدرت انسان می دید. لذت و شیرینی هستی نیز در برخورداری شخص از اراده و قدرت خلاصه می شود.
بنابر آنچه گذشت، هیچ یک از دیدگاههای سه گانه وجود گرایان لائیک، نمی توانند هستی و انسان را آن گونه که باید تفسیر کنند. در اردوگاه تربیتی این سه نظر، انسان، ناخواسته و به رغم ناتوانی خود مجبور است تنها با اتکا به آرزو، خواست و قدرت خویش و بدون هیچ پشتوانه ای از جهان ماورا بکوشد به کمال نهایی خود برسد؛ چه، اساسا جهان ماورایی وجود ندارد که بتوان به آن تکیه کرد. به انسان تربیت یافته نظام فکری سارتر که می نگری، موجودی محکوم آزادی بی حد و حصر، مقهور تنهایی و بی کسی و سرگردانی و پوچی و بیهودگی می بینی. تربیت یافته اندیشه هایدگر، شخصی است که با عزم و اراده خویش هستی و موجودیت خود را در چنبره بحران هویت گرفتار می بیند؛ بحرانی که از آن راه گریزی نیست. وضعیت رقت بار متربی نیچه از این نیز وخیم تر است. وی باید به گونه ای طاقت فرسا بکوشد تا قدرت را به چنگ آورد و خواست و خواهش خود را حاکم کند؛ چه، در غیر این صورت، محکوم شکست و فنا خواهد بود و بی ارزش و بدفرجام خواهد شد. بر این اساس، مشخص است که تکلیف و سرانجام انسان مکتب وجود گرایی سکولار چه خواهد بود.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی،صص139-136، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}